< بهار 1387 - خواندنی ها
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خواندنی ها

دانشگاه ایران
نوشته شده در پنج شنبه 87/3/9ساعت 12:34 صبح توسط بیتا نظرات ( ) | |

  1- اگر شما چیزی را دوست دارید از آن لذت ببرید . 2 - اگر شما چیزی را دوست ندارید از آن دوری جوئید. 3 - اگر شما چیزی را دوست ندارید و نمی توانید از ان دوری کنید آن را تغییر دهید. 4 - اگر شما چیزی را دوست ندارید و نمی توانید از آن دوری کنید و نمی توانید آن را تغییر دهید آن را بپذیرید. 5 - با تغییر نگرشتان نسبت به چیزهایی که انها را دوست نمی دارید انها را بپذیرید
نوشته شده در پنج شنبه 87/3/9ساعت 12:26 صبح توسط بیتا نظرات ( ) | |

پاره آجر
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت.
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد.پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد .
مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند.
پسرک گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.
 
پسرک گفت:"اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند. هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم.
"برای اینکه شما را متوقف کتم ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم ".
مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت... برادر پسرک را روی صندلی اش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد ....
  در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند!
 خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند.
 اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند.
                                       
این انتخاب خودمان است که گوش کنیم یا نه!
 

نوشته شده در سه شنبه 87/3/7ساعت 11:27 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود. مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد. 20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند. مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم".
نوشته شده در یکشنبه 87/3/5ساعت 5:12 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

پاچه خواری
نوشته شده در یکشنبه 87/3/5ساعت 5:9 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

تخم مرغها
نوشته شده در یکشنبه 87/3/5ساعت 5:6 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

روزى رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با اصحاب نشسته بود. جوان توانا و نیرومندى را دیدند که اول صبح به کار و کوشش مشغول شده است. اصحاب گفتند: این جوان شایسته مدح و تمجید بود، اگر جوانى و نیرومندى خود را در راه خدا به کار مى‏انداخت. رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: این سخن را نگویید! اگر این جوان براى معاش خود کار مى‏کند که در زندگى محتاج دیگران نباشد و از مردم مستغنى گردد، او با این عمل در راه خدا قدم برمى‏دارد. همچنین اگر کار مى‏کند به نفع والدین ضعیف یا کودکان ناتوان که زندگى آنان را تأمین کند و ازمردم بى‏نیازشان سازد، باز هم به راه خدا مى‏رود؛ ولى اگر کار مى‏کند تا با درآمد خود به تهیدستان مباهات کند و بر ثروت و دارایى خود بیفزاید، به راه شیطان رفته و از صراط حق منحرف شده است.
نوشته شده در سه شنبه 87/2/31ساعت 7:0 صبح توسط بیتا نظرات ( ) | |

http://louzi.ir/clip/parvaneh/
نوشته شده در شنبه 87/2/28ساعت 10:29 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

توکل تو همین بس که یاوری از برای خویش جز خدا نبینی و از برای روزی خویش خازنی جز او ندانی و از برای عمل خویش شاهدی جز او نشناسی "بایزید بسطامی"
نوشته شده در سه شنبه 87/2/24ساعت 1:25 صبح توسط بیتا نظرات ( ) | |

خیاط بود؛ پارچه‌ی سرنوشتم را می‌گویم. مدل دوختش را من انتخاب کردم. خیاط برش زد، کوک زد و پِرو نکرده، برایم دوخت. پوشیدمش. دوستش نداشتم. به خیاط گفتم:« بشکاف، دوباره بدوز ». خیاط گفت:« نمی شود؛ تو این مدل را انتخاب کردی. نکردی؟ ».
نوشته شده در سه شنبه 87/2/24ساعت 1:25 صبح توسط بیتا نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5   >>   >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت