: روزی مـردی از خدا 2چیز خواسـت: پسرک بیآن که بداند چرا، سنگ در تیرکمان کوچکش گذاشت و بیآن که بداند چرا، گنجشک کوچکی را نشانه رفت. پرنده افتاد، بالهایش شکست و تنش خونی شد. پرنده میدانست که خواهد مرد اما... اما پیش از مردنش مروت کرد و رازی را به پسرک گفت تا دیگر هرگز هیچ چیزی را نیازارد. پسرک پرنده را در دستهایش گرفته بود تا شکار تازه خود را تماشا کند. اما پرنده شکار نبود. پرنده پیام بود. پس چشم در چشم پسرک دوخت و گفت: کاش میدانستی که زنجیر بلندی است زندگی، که یک حلقهاش درخت است و یک حلقهاش پرنده. یک حلقهاش انسان و یک حلقه سنگریزه. حلقهای ماه و حلقهای خورشید. و هر حلقه در دل حلقهای دیگر است. و هر حلقه پارهای از زنجیر؛ و کیست که در این حلقه نباشد و چیست که در این زنجیر نگنجد؟! و وای اگر شاخهای را بشکنی، خورشید خواهد گریست. وای اگر سنگریزهای را ندیده بگیری، ماه تب خواهد کرد. وای اگر پرندهای را بیازاری، انسانی خواهد مرد. زیرا هر حلقه را که بشکنی، زنجیر را گسستهای. عرفان نظرآهاری خواهم آمد سر هر دیواری، میخکی خواهم کاشت. "سهراب سپهری" در نوشته ای خواندم: غم به تو عمق میدهد ... غم ریشه میدهد ... شادی مثل یک درخت رو به آسمان میرود ، هر دو آنها را نیاز داریم ... در واقع این یک تناسب است ... یک تعادل ... ! قوها از پرندگان زیبا و از مخلوقات خارق العاده خداوند هستند که به سبب تک همسری درطول عمربه سمبل عشق ووفاداری دربسیاری ازفرهنگ ها تبدیل شده اند. اما نکته متمایزکننده این دسته از غازیان این است که درمورد مرگ آگاهی دارند..قوهادرطول عمرخود هیچ صدایی تولید نمی کنند و تنها در نزدیکی لحظات مرگ, به گوشه ای دنج پناه برده و آوازی زیبا به عنوان اختتامیه عمرشان عاشقانه می خواند که با اتمام آواز جانش را از دست میدهد ..همچنین قو درلحظات مرگ به محل اولین جفتگیری خود مراجعت کرده و درآنجا آواز خود راسرمی دهد. واین "آوازقو" به معنی آخرین لحظه های عمرشان است. ( از یکی از شبکه های اجتماعی) قـــهـــرها بـــهـــانــــه اســــت !!! (قصه تلخی که من هم شاهدش بودم،خیلی سخته خیلی سخت ... ) خدا هر شب شما را در آغوش می گیرد. اما کاش شبی نیز شما او را در آغوش می گرفتید تا آغوشتان گشاده می شد آن قدر که ستارگان به جای آنکه در سینه آسمان بتپند، در سینه شما می تپیدند. دیشب ستاره ای می گفت: اگر به مجلس ماه مرشد آمدید، هدیه، آهی بیاورید. آه شما عطر و عود مجلس ماه مرشد است. ستاره می گفت: اگر به خانه ماه مرشد آمدید، دعایی بیاورید. زیرا که هر دعا چراغی است و این همه چراغ که در آسمان روشن است، دعای بندگان خداست... عرفان نظرآهاری زندگی زیباست، تماشاییست ! چرا زیبا نمی بینیم؟ چرا گاهی به پای این همه خوبی نمیشینیم؟ چرا با هم نمی خندیم؟ مگر دنیا چه کم دارد؟ ببین این آسمان آبیست ببین دنیای ما آکنده از پاکی ست و خوبی تا ابد پاینده می ماند تو باور کن همین کافیست نـه اینکــه زانــو زده بـاشـم ... نـه ! فقط ""دلتنگــــی"" سنگین است همیـــــــــــن !... زندگی زندگى موسیقى گنجشک هاست ??سهراب سپهری??
1پــروانه
و 1گــل
اما چیزی که خدا در عوض به او بخشید 1 کاکــتوس و 1کــرم بود !
مـرد غمگـین شد
بـا خـود انـدیشید:
خدا بندگان زیادی دارد،
باید به همه ی آنها توجه کند
و
تصمیم گرفت در این باره سوالی نپرسد...
بعد از مدتی مرد در کمال ناباوری مشاهده کرد که از آن کاکتوس زشت و
پر از خار گلی بسیار زیبا روئیده است
و آن کرم زشت تبدیل به پروانه ای زیبا شده است.
"راه خدا همواره بهترین راه است اگر چه بنظر ما غلط بیاید"
آنچه می خواهید،
همیشه آنچه نیست که نیاز دارید
اگر چیزی از خدا خواستید و چیز دیگری دریافت کردید به او اعتماد کنید...
"خارهای امروز گل های فردایند".
و تو امروز زنجیر خداوند را پاره کردی.
پرنده این را گفت و جان داد.
و پسرک آنقدر گریست تا عارف شد
پای هر پنجره ای، شعری خواهم خواند.
هر کلاغی را، کاجی خواهم داد.
مار را خواهم گفت: چه شکوهی دارد غوک!
آشتی خواهم داد،
آشنا خواهم کرد،
راه خواهم رفت،
نور خواهم خورد،
دوست خواهم داشت.
شادی به تو ارتفاع میدهد ...
شادی شاخه میدهد ...
و غم مانند ریشه به عمق زمین میرود ...
هر چه یک درخت ارتفاعش بیشتر شود ،
ریشه های آن نیز به طور همزمان به اعماق زمین میروند !
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده ی زادو فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
درآن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود درمیان غزل ها بمیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که ازمرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش بازکن
که میخواهد این قوی زیبا بمیرد
کسی که دوستت دارد ...
برای ماندن در بین هزاران نقطه ی سیاه شب
حتی اگر یک نقطه ی سپید بیابد دلیلش می کند برای ماندن !!!
و کسی که می خواهد برود ...
در سپیدی روز حتی اگر نقطه ای سیاه را هم نیابد
با انگشتش به گوشه ای اشاره می کند
که انگار نقطه ای سیاه یافته !!!
کسی که رفتنی است
بــــگــــذار بـــرود... !!!
زندگى باغ تماشاى خداست...
زندگى یعنى همین پروازها،
صبحها،
لبخندها،
آوازها...
زندگی ذرهی کاهیست، که کوهش کردیم،
زندگی نام نکویی ست، که خوارش کردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق،
بجز حرف محبت به کسی،
ورنه هر خار و خسی،
زندگی کرده بسی،
زندگی تجربهی تلخ فراوان دارد، دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازهی یک عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم؟
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |