< بیتا - خواندنی ها
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خواندنی ها

مشکلات مهم زندگی نمی‌توانند با طرز تفکری حل شوند که آن‌ها را به وجود آورده است!!! آلبرت اینشتین
نوشته شده در شنبه 86/12/25ساعت 10:8 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

یه پروانه را با دستات می گیری. بدش می خوای ببینی زنده هست؟ انگشتاتو باز کنی .... فرار میکنه. محکم بگیری....می میره. دوست داشتن هم یه چیزی مثل پروانه هست
نوشته شده در شنبه 86/12/25ساعت 10:7 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند ، اما تمام شادی ها وقتی رخ می دهند که در حال بالا رفتن از کوه هستند
نوشته شده در شنبه 86/12/25ساعت 10:6 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

بزرگترین لذت در زندگی انجام کاری است که دیگران می گویندتو نمیتوانی 
باگت
 

نوشته شده در شنبه 86/12/25ساعت 12:11 صبح توسط بیتا نظرات ( ) | |

 هرگز عشق را گدائی نکن چون هیچ وقت جنس با ارزش به گدا نمی دهند
نوشته شده در جمعه 86/12/24ساعت 5:32 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

عشق فراموش کردن نیست، بلکه بخشیدن است... عشق گوش دادن نیست، بلکه درک کردن است... عشق دیدن نیست، بلکه احساس کردن است... عشق جا زدن و کنار کشیدن نیست، بلکه صبر داشتن و ادامه دادن است
نوشته شده در پنج شنبه 86/12/23ساعت 11:42 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

جواب سلام را با علیک بده . جواب کینه را با گذشت . جواب بی مهری را با محبت . جواب بی ادب را با سکوت . جواب نگاه مهربان را با لبخند . جواب گناه را با بخشش . جواب لبخند را با خنده . جواب دروغ را با راستی و جواب عشق چیست جز عشق
نوشته شده در پنج شنبه 86/12/23ساعت 11:42 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

معلم انشاء به بچه ها میگه موضوع انشاء این دفعه اینه که: اگر مدیرعامل بودید چه میکردید؟ بعد میبینه همه تند و تند و با هیجان شروع کردند به نوشتن بجز یک نفر که نشسته و داره از پنجره بیرون رو تماشا می کنه، معلمه ازش میپرسه: چرا تو هیچی نمینویسی؟ بچه میگه: منتظرم تا منشی ام بیاد
نوشته شده در چهارشنبه 86/12/22ساعت 4:35 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

 مسیح فرمود: بپرسید تا به شما گفته شود . در بزنید تا برای شما باز شود . بطلبید تا به شما داده شود
نوشته شده در چهارشنبه 86/12/22ساعت 4:34 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن

کرده بود؛ فریب می‌فروخت. مردم دورش جمع شده

‌ بودند،‌ هیاهو می‌کردند و هول می‌زدند و بیشتر

می‌خواستند. توی بساطش همه چیز بود: غرور،

حرص،‌دروغ و خیانت،‌ جاه‌طلبی و ... هر کس چیزی

می‌خرید . و در ازایش چیزی می‌داد. بعضی‌ها تکه‌ای از

قلبشان را می‌دادند . و بعضی‌ پاره‌ای از روحشان را.

بعضی‌ها ایمانشان را می‌دادند . و بعضی آزادگیشان را.

 

شیطان می‌خندید


نوشته شده در دوشنبه 86/12/20ساعت 11:26 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

<   <<   26   27   28   29   30   >>   >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت