من دلم می خواهد ساعتی غرق درونم باشم!! عاری از عاطفه ها تهی از موج و سراب دورتر از رفقا… خالی از هرچه فراق!! من نه عاشق هستم ؛ و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من (نمی دونم از کیه ولی خیلی زیباست) گاهی خدا برایت همه پنجره ها را می بندد و همه در ها را قفل می کند! زیباست اگر بفهمی آن بیرون طوفانیست و خدا دارد از تو مراقبت می کند.... خـداونـدا؛ بیا باور کنیم دنیا ،هنوز هم مثل شب زیباست زمینش هست هوایش هم چ قدر از غم سرودیم و چقدر با غصه سر کردیم رهایش کن کمی بگذار بیا باور کنیم دنیا ،برای زندگی زیباست... اگر نیکو نگر باشی، گلستان خار هم دارد جهان همراه شادی ها، غم بسیار هم دارد ندارد آسمان مه را، کنار خویشتن هر شب بسی شبهای تنهایی، سیاه و تار هم دارد اگر یاری به جمع دوستان، هر روز می خندد به خلوت، دیده ی گریان و شب بیدار هم دارد عیان گردید صدها راز عشق و داستانها شد ولی هر قصه ی عشقی، بسی اسرار هم دارد نماد آدمیت شد، به مردم مهر ورزیدن امان از آنکه بر نامردمی، اصرار هم دارد نباشد زندگی پیوسته بر دلخواه مان، زیرا گهی بالا و پایین و گهی اجبار هم دارد قلب ، مهمانخانه نیست که آدم ها بیایند، دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند، یک عاشقانه آرام - نادر ابراهیمی شاد باشید و درهمه حال لبخند بزنید چه راحت
من دلم تنگ خودم گشته و بس…!
_بـابت هـر شـبی که بـی شکـر تـو،
سـر به بالـین نهـادم
_بـابت لحـظات شـادی که به یـادت نبـودم
_بـابت هـر گـره که بـه دست تـو بـاز شـد
و مـن به شـانس نسـبتش دادم
_بابـت هـر گره که بـه دسـتم کـور شد
و مقـصر تـو را میـدانسـتم؛
مـرا ببخـش...!
قلب، لانه ی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود، و در پاییز باد آن را با خودش ببرد.
قلب؟ راستش نمی دانم چیست، اما این را می دانم که فقط جای آدمهای خیلی خوب است!
از هم دلگیر می شویم
خسته می شویم
بر احساس هم پا می گذاریم
چه راحت
خوبی ها از یادمان می رود و
عهد های بسته را فراموش می کنیم
چه راحت
جدا می شویم
و بعد مدتی
چه راحت
افسرده می شویم
دلتنگ می شویم
دلتنگ
آنهایی که همیشه کنارمان بودند
اما نخواستیم که بمانند
و ما تنهاییم
به همین راحتی
رنگهایی را که بایسته است بر آنها بزن
روزهایت رنگارنگ
سال نو مبارک
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
آن جوانبخت که میزد رقم خیر و قبول
بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد
کاغذین جامه به خونآب بشویم که فلک
رهنمونیم به پای علم داد نکرد
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
نالهها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغ سحر
آشیان در شکن طره شمشاد نکرد
شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار
زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد
کلک مشاطه صُنعش نکشد نقش مراد
هر که اقرار بدین حسن خداداد نکرد
مطربا! پرده بگردان و بزن راه عِراق
که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد
غزلیات عراقیست سرود حافظ
که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد؟
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |