< خواندنی ها
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خواندنی ها

الهی دلی ده که جای تو باشد
لسانی که در وی ثنای تو باشد
الهی بده همتی آنچنانم....
که سعیم وصول بقای تو باشد

 

 

 

الهی چنانم کن از عشق خودمست
که خواب و خورم از برای تو باشد
الهی عطاکن بفکرم تونوری
که محصول فکرم دعای تو باشد
الهی عطاکن مرا گوش قلبی
که آن گوش پر از صدای تو باشد
الهی چنان کن که این عبدمسکین
برای تو خواند برای تو باشد
الهی عطا کن بر این بنده چشمی
که بینائیش از ضیای تو باشد
الهی چنانم کن از فضل و رحمت
که دائم سرم را هوای تو باشد
الهی چنانم کن از عیب خالی
که هستیم محو و فنای تو باشد
الهی مرا حفظ کن از مهالک
که هر کار کردم رضای تو باشد
الهی ندانم چه بخشی،کسیرا
که هم عاشق و هم گدای تو باشد
الهی بطوطی عطاکن بیانی
که نطقش کلید عطای تو باشد


نوشته شده در دوشنبه 90/4/6ساعت 11:44 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

آنجا که درخت بید به آب می رسد، یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند  

آن ها توی چشم های ریز هم نگاه کردند...

...و عاشق هم شدند.

کرم، رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد،

و بچه قورباغه، مروارید سیاه و درخشان کرم..

بچه قورباغه گفت: «من عاشق سرتا پای تو هستم»

کرم گفت:« من هم عاشق سرتا پای تو هستم.قول بده که هیچ وقت تغییر نمی کنی..»

بچه قورباغه گفت :«قول می دهم.»

ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد.

درست مثل هوا که تغییر می کند.

دفعه ی بعد که آنها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه دو تا پا درآورده بود.

کرم گفت:«تو زیر قولت زدی»

بچه قورباغه التماس کرد:« من را ببخش دست خودم نبود...من این پا ها را نمی خواهم...

...من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم.»

کرم گفت:« من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را می خواهم.

قول بده که دیگر تغییر نمیکنی.»

بچه قورباغه گفت قول می دهم.

ولی مثل عوض شدن فصل ها،

دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند،

بچه قورباغه هم تغییر کرده بود. دو تا دست درآورده بود.

کرم گریه کرد :«این دفعه ی دوم است که زیر قولت زدی.»

بچه قورباغه التماس کرد:«من را ببخش. دست خودم نبود. من این دست ها را نمی خواهم...

من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم.»

کرم گفت:« و من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را...

این دفعه ی آخر است که می بخشمت.»

  ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد.

درست مثل دنیا که تغییر می کند.

دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند،

او دم نداشت.

  کرم گفت:«تو سه بار زیر قولت زدی و حالا هم دیگر دل من را شکستی.»

 بچه قورباغه گفت:« ولی تو رنگین کمان زیبای من هستی.»

  «آره، ولی تو دیگر مروارید سیاه ودرخشان من نیستی. خداحافظ.»

 کرم از شاخه ی بید بالا رفت و آنقدر به حال خودش گریه کرد تا خوابش برد.

  یک شب گرم و مهتابی،

کرم از خواب بیدار شد..

آسمان عوض شده بود،

درخت ها عوض شده بودند

همه چیز عوض شده بود...

اما علاقه ی او به بچه قورباغه تغییر نکرده بود.با این که بچه قورباغه زیر قولش زده بود، اما او تصمیم گرفت ببخشدش.

 بال هایش را خشک کرد.

بال بال زد و پایین رفت تا بچه قورباغه را پیدا کند.

آنجا که درخت بید به آب می رسد،

یک قورباغه روی یک برگ گل سوسن نشسته بود.

 پروانه گفت:«بخشید شما مرواریدٍ...»

  ولی قبل ازینکه بتواند بگوید :«...سیاه و درخشانم را ندیدید؟»

قورباغه جهید بالا و او را بلعید ،

و درسته قورتش داد.

     و حالا قورباغه آنجا منتظر است...

...با شیفتگی به رنگین کمان زیبایش فکر می کند....

...نمی داند که کجا رفته.

 

 جی آنه ویلیس

 

نوشته شده در یکشنبه 89/10/19ساعت 11:18 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

کارونا یک کلمه سانسکریتی به معنی رفتار
دلسوزانه است. وقتی بخواهید زخم و جراحتی را شفا دهید
شاید
لازم باشد از روش های پیچیده تری استفاده کنید
. کارونا روش
پیشرفته ایست که با کمک بکار گیری بیشتر قدرت الهی شفا می دهد.کسانی که
در یادگیری کارونا ریکی پیشرفت می کنند هم برای شفا
دادن دیگران قوی تر می شوند و هم برای شفای بیماری دورونی
 خود شخص مفید است
.کسانی که مستر
ریکی هستند و چهار سطح ریکی را گذراندند می توانند کارونا ریکی را یاد بگیرند
. کارونا ریکی دارای دو سطح و دو اتیومنت و چهار سمبل مستر
و هشت سمبل عملی می باشد
.انرژی آن بر روی
احساسات و روح و روان فرد مستقیما کار می کند
. سمبل های کارونای سطح یک : اولین سمبل شخص را برای شفای عمیق و خارج شدن
اززندگی گذشته  و آزاد کردن کارما آماده می کند
. دومین سمبل به فرد کمک می کند تا الگو های منفی که بطور ناخود اگاه در
زندگی فردی بکارگرفته می شود و باعث خراب کردن روحیه فردی می شود تفکیک کند .سمبل
سوم به فرد در
مسائل عشقی و تعادل روانی کمک
می کند
.سمبل چهارم سمبل تکمیل کننده است. کارونای سطح دو : این سمبل ها دارای ارتعاش بالاتری
هستند و قدرت بیشتری دارن



نوشته شده در چهارشنبه 89/6/31ساعت 12:27 صبح توسط بیتا نظرات ( ) | |

کلاسهای آموزش ریکی در 4 سطح ارائه می گردد:

سطح اول :

 شامل تاریخچه ریکی ، به همراه توضیحاتی درباره چاکراها ، نحوه کار و درمان خود و دیگران با ریکی ، مراقبه گاشو ، اصول اخلاقی ریکی و یکسری تکنیکهای دیگر است .

سطح دوم :

 شامل ارائه سمبلهای مرحله 2 ریکی ، نحوه کار و درمان با سمبلها و یک سری تکنیکهای خاص مانند ریکی دادن به دور (زمانی و مکانی) ،محافظت ، پاکسازی مکانها و ... می باشد.

مرحله پیشرفته :

 شامل ارائه مراحل پیشرفته ریکی و نحوه کار با کریستالها ، جراحی روانی و تکنیکهای خاص خودمیباشد.

مرحله استادی :

 شامل ارائه سمبلهای مرحله استادی ریکی ، نحوه همسویی چهار مرحله ، همسویی شفا ، تنفس بنفش و ... می باشد.


نوشته شده در یکشنبه 89/4/13ساعت 12:44 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

فقط برای امروز،برای برکاتی که به من اعطاء شده،سپاسگزار هستم .

فقط برای امروز،با همسایگان و موجودات زنده مهربان هستم .

فقط برای امروز،سخت ( صادقانه ) کار می کنم .

فقط برای امروز،خشمگین نیستم .

فقط برای امروز،نگران نیستم.


نوشته شده در یکشنبه 89/4/13ساعت 12:43 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

همسویی
هسته اصلی روش شفای اوسویی است . ریکی واژه ژاپنی انرژی حیاتی هستی است که
حق طبیعی همة ما ست . هر آدمی می تواند دست روی بدن دیگری بگذارد و انرژی
مغناطیسی نیروی حیات را انـتقال دهد . آنچه روش اوسویی را یگانه می سازد ،
فرایند همسویی است که می توان آن را مجمو عه ای   ا ز همسویی ها دا نست و
طیّ آن استاد ریکی ، با استفاده از یک تکنولوژی تبّتی بسیار قدیمی ، انرژی
را در حالتی تقویت شده به شاگرد انتقال می دهد . این انرژی به ترتیبی عمل
می کند که برای استفاده در کار درمانی در آینده ، کانال بازی برای جریان
یافتن انرژی کیهانی در بالای سر شاگرد ایجاد شود ،از مراکز بالایی عبور
کند و از دستها بیرون رود . علاوه بر این ، سرعت ارتعاش بدن تقویت می شود
و دوره 21 روزه پاکسازی بدن را آغاز می کند ، که حاصل آن رها کردن الگو
های منفی و انسدادهای درونی بر اثر سرعت یافتن الگوی انرژی فرد است
.


نوشته شده در یکشنبه 89/4/13ساعت 12:42 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

ویژگینام و شماره 1. ریشه 2. هارا 3. شبکه خورشیدی 4. قلب 5. گلو 6. چشم سوم 7. تاجی
نام سانسکریت Muladhara Suadhistana Manipura Anahata Vishudha Ajna Sahasrara
محل استقرار استخوان خاجی بین استخوان شرمگاهی و ناف زیر قفسه سینه ناحیه قلب گلو بین دو ابرو فرق سر
رنگ قرمز نارنجی زرد سبز آبی نیلی بنفش یا سفید
عنصر خاک آب آتش هوا اتر - -
غده فوق کلیوی غدد جنسی لوزالمعده تیموس تیروئید هیپوفیز صنوبری(اپی فیز)
اعضای تحت نفوذ در بدن فیزیکی ستون فقرات، کلیه ها، مثانه، پاها دستگاه تولید مثل کبد، معده، کیسه صفرا، روده ها، دستگاه عصبی قلب، دستگاه گردش خون دستگاه تنفسی و گفتاری، لوله گوارش بخش تحتانی مغز، چشم چپ، گوشها، بینی، دستگاه عصبی بخش فوقانی مغز، چشم راست
عملکرد روانی میل به زندگی مادی و شادابی و حیات، کمیت قدرت جنسی کمیت قدرت جنسی، کیفیت عشق نسبت به جنس مخالف، و مرکز احساسات شفاگری، تمایل به تندرستی، لذتهای عمیق، خرد معنوی، جایگاه هویت فردی در کیهان، و عواطف ناخالص عواطف قلبی عاشقانه نسبت به ابناء بشر، گشایش قلبی در برابر حیات، رشد معنوی، شفقت و خلوص دریافت و انطباق، جایگاه بیان خویش و خلاقیت قابلیت تصویر سازی و درک مفاهیم ذهنی، توانایی به فعل در آوردن افکار، مرکز ادراکهای فراحسی مانند پیشگویی ترکیب نیروی حیات با شخصیت انسان و ویژگیهای معنوی، محل اشراق و بصیرت معنوی

نوشته شده در یکشنبه 89/4/13ساعت 12:41 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

اشد که داشته باشید

آنقدر شادی که شما راشاداب کند.
آنقدر حرکت که شما را نیرومند کند.
آنقدر اندوه که حالت انسانی به شما بدهد.
آنقدر امید که شما را خوشحال کند.
آنقدر شکست که شما را فروتن کند.
آنقدر موفقیت که شوق شما را بیشتر کند.
آنقدر دوست که به شما آرامش دهد.
آنقدر ثروت که نیازهای شما را برآورد.
آنقدر شور و شوق که آینده نگر باشید.
آنقدر ایمان که افسردگی را بر طرف کند.
آنقدر تصمیم که هر روز را بهتر از دیروز گرداند.


نوشته شده در یکشنبه 89/4/13ساعت 12:41 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

E      از قدرت طبیعی شفای بدن ، توسط خود حمایت می کند.

E      بدن و روح را حیات می بخشد.

E      تعادل روحی و تندرستی ذهنی را دوباره برقرار می سازد .

E      در تمامی سطوح ذهن ، روح ، بدن و عواطف عمل می کند .

E      انرژی بدن را تعادل می بخشد .

E      انرژی مسدود شده را رها می سازد و بر میزان تمدّد اعصاب می افزاید.

E      سموم بدن را پاک می کند .

E      خود را بر ا سا س نیاز های گیرنده تنظیم می کند .

E      بر حیوانات و گیاهان اثر می کند .

E      شیوه شفای بی نهایت مطبوع و جامعی ا ست .

E      فشار عضلانی را کاهش می دهد.

E      سر درد را از بین می برد .

E      ناراحتی شکم و معده را از بین می برد .

E      درد را فرو می نشاند.

E      خستگی و کسالت را از بین می برد .

E      خواب راحت به ارمغان می آورد .

E      ساز و کارهای شفا دهنده را در بدن بهبود می بخشد .

E      آرا مش و سلامتی را به ارمغان می آورد .

E      بدن و ذهن را آرام می کند .

E      به مراقبه و ژرف اندیشی کمک می کند .

E      فشار عصبی را از بین می برد .

E      خلاقیّت را افزایش می دهد .

E      به آزاد کردن احسا سات کمک می کند .

E      رنج های عاطفی را تسکین می دهد .

E      به ابراز احسا سات سرکوب شده کمک می کند .

E      نگرشی مثبت بوجود می آورد.


نوشته شده در یکشنبه 89/4/13ساعت 12:40 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

در اوا سط قرن نوزدهم میلادی شیوه کهن شفای ریکی توسط دکتر میکائو اوسویی بازیافت شد . او تجدید حیات این شیوه را نیز به عهده گرفت .

       
میکائو او سویی مدیر مدرسه علوم دین مسیحی در توکیو ، ژاپن بود . روزی ،
چند تن از شاگردان این جماعت مذهبی از او پرسیدند ، چرا از روشهای شفابخشی
که عیسی مسیح بکار می برده ، چیزی نمی شنوند و آیا دکتر ا و سویی قادر ا
ست دردهای آنها را شفا بخشد ؟ از آنجاییکه دکتر او سویی توان پاسخ به چنین
پرسشهایی را ندا شت ، تصمیم گرفت از مقام خود ا ستعفا  کرده و برای رسیدن
به پاسخ این پر سشها ، مسیحیت را در کشوری  مسیحی مطالعه کند .

        
سفر او سویی او را به آمریکا هدایت کرد و در دانشگاه شیکاگو حضور یافت .
او به اخذ دکترای دین شنا سی نائل آمد . با این وجود ، نتوانست در متون
مسیحیّت ، پاسخی رضایت بخش بیابد ، در متون مذهبی نیز چیزی نیافت . او به
شمال هند سفر کرد ، تا بتواند نوشته های مقدّس را مطالعه کند . پس از این
سفر به ژاپن بازگشت . آنجا برخی از نشانه ها و نمادهای سانسکریت را در
سواتراهای کهن بودایی کشف کرد .به نظر می رسید آنها پاسخی مناسب برای
پرسشهای او بودند . در آن زمان ، در دیری واقع در کیوتو زندگی می کرد . پس
از آنکه با سرپرست دِیر صحبت کرد ، عازم  کوهستان مقدّس  « کوری یا ما »
در شانزده کیلومتری آنجا شد . او تصمیم گرفت ،  در عزلت کوهستان بیست و یک
روز به مراقبه بپردازد و روزه بگیرد ، با این ا مید که برای رسیدن به
حقیقت نماد های مدوّن  سانسکر یت ، با آن سطح از آگاهی ارتباط برقرار کند .

       
در ورود به کوهستان ، بیست و یک سنگ د ر  پیش رو نهاد و به نشانه تقویم ،
هر روز یکی از آنها را کنار می گذا شت . در این دوران سواتراها را مطالعه 
می کرد و آنها را آوازگونه می خواند و با آنها مراقبه می کرد . تا طلوع
آفتاب آخرین  روز ، هیچ حادثه غیر مترقبه ای اتفاق نیافتاد . هنوز هوا
کاملاً تاریک بود .   ا مّا او نوری درخشان را دید ، که با سرعت زیادی به
سو یش حرکت می کند . نور وسیعتر و  و سیعتر می شد ، او سویی ترسید . حس
کرد باید برخیزد و بگریزد . سرانجام دریافت که این یک نشانه ا ست . تمام
این سالها  ، آن همه سخت جستجو کرده بود ، پس  می توانست همه چیز را رها
کند . خود را آماده پذیرش هر اتّفاقی کرد .نور سرانجام  به وسط پیشانی او
اصابت کرد . دکتر او سوئی میلیونها حباب کوچک به رنگهای آبی ، بنفش رو شن
، صورتی و رنگهای قوس و قزح را دید ، تصوّر کرد در حال جان   سپردن است .
ا مّا ، ناگاه نور سفید عظیمی ظاهر شد و او نماد سانسکریت را  در مقابل
خود دید ، که به رنگ طلایی شفاف می درخشد ، اوسویی گفت : « بله به خاطر می
سپارم »  ، سرانجام ، زمانی که ا و سویی حس کرد این کار کا مل شده است ،
سرشار از شکر گذاری و سپاس شد . و این زمان تولّد ریکی اوسویی بود .

          
هنگامی که به وضعیت عادی برگشت ، خورشید در آسمان بود . اوسویی در حالی که
خود را سرشار از انرژی و قدرت احساس می کرد ، اوسویی  در هیجان در میان
گذا شتن این تجربه با دوست را هبش ، شروع به پایین  آمدن از کوه کرد .
زمانی که با شتاب از کوه سراز یر شد ، انگشت پایش آسیب دید . او بنا به غر
یزه خم شود و چند لحظه آن را با دستانش نگاه دا شت ، در نتیجه ، خونریزی
متوقّف شد و درد از میان رفت . این نخستین شفا بود .

       
او به علّت گرسنگی در مهمان خانه ای میان راه توقف کرد و دستور صبحانه
مفصل ژاپنی داد . مسافر خانه چی ، به او گوشزد کرد ، که پس از روزه ای
چنین طولانی ، نباید غذای حجیمی بخورد . ا مّا دکتر او سویی قادر بود بی
هیچ مشکلی آن صبحانه را بخورد و این هم اتّفاق عجیبی بود.

       
نوة مهمانخانه دار ، دندان درد شدیدی داشت و روزها بود که از آن رنج می
برد . دکتر اوسویی دستش را بر روی صورت متوّرم دخترک گذاشت و او فوراً
احساس آرا مش کرد . دخترک نزد پدر بزرگش دو ید و گفت که این مهمان یک راهب
معمولی نیست . این شفای بعدی در آن روز بود .

        
دکتر او سویی را هش را به سوی معبد ادامه داد . راهب به دلیل آرتر یت درد
زیادی دا شت . هنگامی که او سویی تجربه اش را با راهب در میان می گذا شت ،
دستهایش را روی ناحیة درد گذا شت و درد بی درنگ تمام شد . راهب پیر به را
ستی شگفت زده بود . او سویی از او راهنمایی خوا ست ، که با این  قدرت نو
یافته چه کند . باز به او تو صیّه شد مراقبه کند و سرانجام بعد از کمی
گفتگو ، او تصمیم گرفت که به محلّة گدایان کیو تو برود و آنجا کار کند. ا
میدوار بود که گداها را درمان کند تا آنها بتوانند در معبد نام و شخصیّتی
جدید بگیرند و دوباره وارد جا معه شوند .

       
وقتی او سویی وارد محلّة گدایان شد  ، تقریباً بلافاصله در آنجا مستقر شد
و به شفای پیر و جوان پرداخت . نتیجه چشمگیر بود و بسیاری از آنها شفای کا
مل یافتند . بعد از هفت سال ادا مة این کار ، او سویی متوجّه شدچهره های
آشنایی را دو باره می بیند . مرد جوانی که خیلی به نظرش آشنا بود  به خصوص
توجّهش را جلب کرد و از او پرسید:« تو را می شناسم ؟»  او گفت :« البتّه
که می شنا سی ! من یکی از اوّلین آدمهایی هستم که شفا دادی و   من نام و
شغل یافتم و  حتّی ازدواج کردم . ا مّا نتوا نستم مسئو لیّت را تحمّل کنم
. گدایی خیلی آسان تر ا ست .»

       
او سویی به زودی در یافت چنین مواردی کم نیست . از نا ا میدی گریست
. اشتباه کرده بود ؟ سرانجام دریافت که نتوانسته است به آنها مسئولیّت
پذیری و مهّم تر از همه قدردانی را بیا موزد . آنگاه در یافت که شفای روح
به اندازه شفای جسم مهّم ا ست . فهمید که مجّانی ر یکی دادن به آنها ،
الگوی گدایی را در آنها بیشتر را سخ کرده ا ست . ا همیّت تبادل انرژی برای
او آشکار شد . مردم نیاز دارند در مقابل آ نچه دریافت می کنند چیزی بدهند ، وگرنه زندگی از ارزش تهی خواهد شد . 

        
پس از این ماجرا ، دکتر اوسویی پنج اصل ر یکی را تدوین کرد . به سرعت آن
محله را ترک گفت . او مشعل بزرگی افروخت و در خیابان ایستاد . هنگامی که
عابران علّت این ا مر را می پرسیدند ، می گفت در جستجوی مردمانی ا ست ، که
در پی نور و حقیقت اند . این حرکت نوید بخشی از  زندگی او بود ، که در سفر
در اطراف و اکناف و آموزش ریکی گذشت .

  در
سال 1922 به کیوتو رفت و انجمن ریکی را بنا نهاد و آن را  « او سویی ریکی
ر یو هوگا کای  » نا مید ، که به معنای « انجمن شفای  ریکی او سویی » ا ست
. در این مرکز او هم درمان و هم تدریس می کرد . ریکی را به چهار سطح تقسیم
بندی کرد .پایین ترین مرحلة ریکی را  « شو - دِن » ( مرحلة اول ) نا مید و
مرحلة  بعد « اُ کو - دِن »   ( آموزش درونی ) نا میده می شد . که دو سطح
دا شت : « اُ کو – دِن – زِنکی  » و« اُ کو - دِن – کو کی» و مرحله بعد«
شین پی دِن » ( آموزش حرفه ای ) . که همان مرحله ای ا ست که ما آن را
مرحلة ا ستادی می نا میم .

      
او اندکی پیش از مرگش ، یکی از معلّم های از خود گذشته اش را به نام دکتر
چو جیرو  هایا شی را که افسر بازنشسته نیروی دریایی بود مسئول  ادا مه
سنّت ر یکی کرد . دکتر هایا شی اوّلین کلینیک تخصصی ریکی را در تو کیو بر
پا کرد .

        
در سال 1935 هاوایا تا کاتا ، زن جوان آمریکایی _ ژاپنی اصل ، اهل هاوایی
به    کلینیک هایا شی آمد . او بسیار بیمار و دچار انواع اختلالهای جسمی
بود و به دلیل افسردگی نا شی از مرگ همسرش در چند سال پیش ، کمبود
شدیدانرژی نیز دا شت . وقتی برای دیدار پدر و مادرش به ژاپن آمده بود در
آستانه جراحی بود ، ا مّا ندای همسر مرحو مش را شنید که با تأکید به او می
گفت جراحی نکند . پس از اینکه تردیدهایش را در مورد جراحی با دکتر در میان
گذا شت ، دکتر به او توصیّه کرد که به کلینیک ریکی برود ، و در آنجا بودکه
شروع به گرفتن ریکی کرد و سرانجام شفا یافت . 

        
تاکاتا تحت تأثیر ریکی قرار گرفت . مصمّم شد خودش ریکی را یاد بگیرد .
ریکی در قلمرو مردان بود ، یعنی زنها نباید وارد این قلمرو می شدند .
تاکاتا تسلیم نشد . پا فشاری او سرانجام به نتیجه رسید و او مرحلة اوّل و
دوّم ر یکی را گذراند . مدتی بعد تاکاتا به آمریکا بازگشت و کار با  ریکی
را شروع کرد .در سال 1938 دکتر هایا شی و دخترش به آمریکا آمدند واو برای
ا ستادی همسو شد .


نوشته شده در یکشنبه 89/4/13ساعت 12:39 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5   >>   >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت